یک ترس قدیمی

ساخت وبلاگ
گاهی به جای آنکه ملاحظه کرد باید جواب یک آدم متکبر را داد، همانجا، در جمع و نشاندش سرجایش....  جای آنکه اعصاب خوردییش را مثل یک سطل آشغال با خود حمل کرد.... آدم بی اصل و نسب را هر کاری کنی از تربیت بی بهره است. پولدار شود می شود نوکیسه، خانه اش رود شمال شهر می شود غربتی، تحصیل کند می شود عقده ای. زی یک ترس قدیمی...ادامه مطلب
ما را در سایت یک ترس قدیمی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : fnajafi بازدید : 7 تاريخ : جمعه 9 تير 1396 ساعت: 9:28

الان ما یک م.ا.ا داریم و یک م.ا خالی!  مریم ۷ ماهه شده! برادرش تمام مدت می‌خواهد «خواهری را آزمایش مخرب بکنم!!!!» یعنی ببیند اگر دلش را فشار دهد قلبش می‌ایستد! یا اینکه دستش چه‌قدر از پشت کشیده می‌شود! (بدیهی ست که کار من هم شده چسبیدن به دخترک که اگر خدا بخواهد زنده بماند!!!! بسیار حداقلی فعلا تلاش یک ترس قدیمی...ادامه مطلب
ما را در سایت یک ترس قدیمی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : fnajafi بازدید : 6 تاريخ : جمعه 9 تير 1396 ساعت: 9:28

اومدم اینجا یک چیزی بنویسم،

اما این قدر خوابم میاد که هیچ چیز خوابم رو نمی پرونه :دی 

برم دنبال خواب و زندگیم:دی

+ نوشته شده در  یکشنبه بیست و نهم آذر ۱۳۹۴ساعت 7  توسط فاطمه نجفی  | 
یک ترس قدیمی...
ما را در سایت یک ترس قدیمی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : fnajafi بازدید : 7 تاريخ : جمعه 9 تير 1396 ساعت: 9:28

سلام نمی دونم کسی هنوز اینجا سر می‌زند یا خیر.  اما از اول عید تا به جال یاد چند آشنای مجازی افتادم. آشناهایی که یک اکانت یا یک وبلاگ بودند. و بعد از خاموشی چراغ اینجا و پاک شدن آن‌ها دیگر ازشان خبری ندارم. اما خواستم بگویم برای آن‌ها هم مثل سایر آشنایان دعا می‌کنم.  شاید این چیز بدی نیست که دنیای م یک ترس قدیمی...ادامه مطلب
ما را در سایت یک ترس قدیمی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : fnajafi بازدید : 8 تاريخ : جمعه 9 تير 1396 ساعت: 9:28

دیروز در مسیر بازگشت به منزل با دوستم صحبت می‌کردیم که آیا کلاس آموزش موسقی سنتی خوب، با قیمت مناسب با معلم خانم در منطقه ما پیدا می‌شه یا نه. دوستم گفت که خواهر زاده‌اش ویالن را در «سرای محله» مون شروع کرده و خیلی برای شروع راضی بوده. امروز سر راه رفتم ببینم که چه جوریه و در کنارش چه برنامه‌هایی بر یک ترس قدیمی...ادامه مطلب
ما را در سایت یک ترس قدیمی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : fnajafi بازدید : 9 تاريخ : جمعه 9 تير 1396 ساعت: 9:28

دیشب پسرک با دخت یکی از دوستان که حدودا هم سن هستند مشغول خاله بازی بود. دورادور در احوالاتشان مداقه می‌کردم. پسرک «علی» نامی بود که با همسرش می‌خواستند بروند مسافرت. یکی می‌گفت شمال و دیگری آلمان. گرچه به تفاهم نمی‌رسیدند اما دخترک تصمیم گرفت که برای «علی» چایی بریزد. یک دفعه پسرک گفت:

«زن اون بساط چایی تو بکش کنار هواپیمام می‌خواد فرود بیاد :دی »

+ نوشته شده در  دوشنبه بیستم اردیبهشت ۱۳۹۵ساعت 9  توسط فاطمه نجفی  | 
یک ترس قدیمی...
ما را در سایت یک ترس قدیمی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : fnajafi بازدید : 8 تاريخ : جمعه 9 تير 1396 ساعت: 9:28

رفته بودیم به دهات پدری، البته باید بگویم پدربزرگی که حس مالکیتی و ملکیت ایجاب می‌کند بگویم ده خودمان! پسرک در استخر خانه در حال شنا بود و به مدد بازوبندهای نارنجی که از یکی از اقوام قرض گرفته بود می توانست روی آب بماند و تمرینات پادوچرخه را انجام دهد. بعد از یکی دوبار رفت و برگشت  طول و عرض استخر ب یک ترس قدیمی...ادامه مطلب
ما را در سایت یک ترس قدیمی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : fnajafi بازدید : 7 تاريخ : جمعه 9 تير 1396 ساعت: 9:28

ماجرای فرمان اجرایی ترامپ، مصادره بنیاد علوی، صحبت رییس سازمان ملل در این زمینه که ایران از تنش موشکی بپرهیزد، مستقیم مرا می برد به خاطرات اول و دوم دبستان.ترس از تنها شدن و طرد شدن و ترس از فرق داشتن. یادم نمی رود عسل و گل آذین بچه تخس‌های محبوب بودند. عسل با موهای مطلقا بلوند و چشم های سبز و گل‌آذ یک ترس قدیمی...ادامه مطلب
ما را در سایت یک ترس قدیمی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : fnajafi بازدید : 20 تاريخ : جمعه 9 تير 1396 ساعت: 9:28